ساندیس خورهای روستایی انقلاب
ساندیس کلمه ناماشنا برای ما چراکه ان لفظی است که غربیان وشرقیان درباره شکوه وعزمت ایرانیان بکارمیبرندوان شکوه وعزمت رادرگرو ساندیس خوردن مردم ایران میدانند،درحالی که خوشان واقعیت را میدانندودریاچه با ان همه عزت وخروش را رها کردندوبه جویبار ها خشکیده چسبیده انددرحالی که این حضورشکوهمندانه به دلیل ساندیس ،ساندویچ ،کیک ونوشابه نیست وهمه انان که حضور یافتند واندکی که حضورنیافتند فقط یک شعار دارندان هم مرگ برتمامی بدخواهان نظام وانقلاب،شعاری که دگردرقلب ووجود انان تثبیت شده است وبراساس یک ضرب المثل معروف بیدی نیست که به این بادها بلرزد.دوست داریم دوست داریم ساندیس خوری راچراکه درهمین ساندیس خورهابودکه اجازه ندادند که پایتان ازگلیمتان درازترشودوپای دراز شده شما را ازبیخ قطع کردند.

قاسمان روزگارما که روستایی بودند ویکی ازانان درروستای دورافتاده قنات ملک در استان کرمان ودیگری در روستای میربیک از توابع جزینک زابل،حاج قاسم سلیمانی وشهیدحاج قاسم میرحسینی قاسمان روزگارمابودند وهستند وخواهندبود... .کسانی که دعوت حق را لبیک گفتند وساندیس روزگار خودرادرزیرپرچم روزگارشان سرکشیدندوازشدت شوریدگی به خدا ووطن خویش یکی ازانان همچون گل سرخ پرپرشدودیگری که لقب شهیدزنده را گرفته است.
مملکت پراز این قاسمان است هنوز
قاسمانی جان برکف ساندیس خورهنوز
+ نوشته شده در شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۲۳ ب.ظ توسط
|
می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اندمن از تصویر این غربت و غم ناتوان ام از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟ از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟ از آنها که تو را به دور دست ها تبعید می کنند؟ از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟ از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟